سه جوانی بهائی سه است در سلول انفرادی زندانی هستند

 

یک شهروند بهایی در نامه ای به وزیر  اطلاعات رژیم به شرح وضعیت سه جوان بهائی که سه سال است در سلول انفرادی محبوس هستند پرداخته است.

 

متن کامل نامه  

 

سلام

 

نمی دانم از چه هنگام سلام به فرهنگ ایران زمین راه پیدا کرده و از چه تاریخ آن را به عنوان سر آغاز کلام به کار می بریم. اما خوب می دانم سلام هم احترامی است که به طرف مقابل می گذاریم و هم به نوعی آرزوی سلامتی است و برای سلامت بودن شخص به کار می بریم. آرزوی سلامتی را با سلام ابتدای کار برای شما خواستار شدم شمایی که سلامتی بسیاری از انسان ها را از آنها گرفته اید و نمونه های زیر مشتی نمونه خروار است:

 

دیری ست که سه جوان بهایی در شیراز(هاله روحه، ساسان تقوی، رها ثابت) به جرم آنچه شما اقدام علیه امنیت ملی می دانید به زندان انفرادی افتاده اند. نمی خواهم باز هم از آن سه بگویم، البته هر چه از ظلمی که در حق آنها رفته است گفته شود باز هم کم است. نمی خواهم بگویم وضعیت جسمی و روحی آنها چگونه است که خود پیداست: نزدیک به سه سال در سلولی تک و تنها به سر بردن هر انسانی را از پا می اندازد و تنها قوه ی ایمان و باور آبی شان که برای ایرانی آباد در تلاش بودند آنها را استوار نگه داشته.

نمی خواهم بگویم ساسان تقوی تا مدت ها از درد پا که پلاتین در آن بود رنج می کشید و هنوز آثار درد ناشی از دو تصادف شدید با اوست. نمی خواهم بگویم رها ثابت با آن ضعف بدنی بر اثر ترکیدن کیستی در بدنش 1.5 لیتر خون از دست داده و هم اکنون نیز با ضعف بسیار در انفرادی به سر می برد و نمی خواهم بگویم هاله روحی از سردردهای بی امان رنج می کشد. آنها ، ما و حتی خود شما که گوشهای تان را گرفته اید تا سخنی از بی عدالتی تان نشنوید و چشم های تان را به روی حقایق بسته اید نیز می دانید که توان آن را ندارید که با توسل به اینگونه فشارها آنها را از راه حقیقت باز دارید.

می خواهم درباره خانواده های آنها به شما بگویم شما که خود نیز خانواده ای دارید: پدر، مادر ، همسر و فرزند. چگونه است که هرآنچه رفاه است برای آنها می خواهید،  حال آنکه این سه خانواده را اینچنین از دوری فرزندان شان در رنج نگه داشته اید.

هر سه خانواده دچار بیماری های جسمی هستند از آقای ثابت که به تازه گی عمل باز قلب داشته گرفته تا آقای روحی که داری دیسک کمر شدید می باشد تا خانواده تقوی که هر کدام به نوعی با مریضی دست و پنجه نرم می کنند: مادر خانواده آرتروز شدید دارد، پدر خانواده پا دردهای مزمن دارد که گاهی راه رفتن را برایش بسیار دشوار می کند خواهر خانواده راحله دچار بیماری خاصی است که دکترها نیز از تشخیص آن عاجزند و همینک در بیمارستان بستری است و عفونت کل بدنش را فرا گرفته و تنها یاورشان به غیر از خواهر کوچکتر ساسان است که همینک به خاطر جهل شما در بازداشتگاه اطلاعات به سر می برد آن هم نه به مدت یک یا دو ماه که نزدیک به سه سال است محبوس فکر محدود شماست.

 

قصد مظلوم نمایی ندارم فقط از شمامی خواهم با دیده انصاف بنگرید آن گاه اگر خودتان، خودتان را نفرین نکردید... آه از چه سخن می گویم و با که سخن می گویم  آن که دینش را به حراج گذاشته تا لقمه نانی به کف آرد و آن که ایمانش را فروخته تا نامی در این دنیای فانی برای خود دست و پا کند دیگر وجدانی ندارد که انصافی داشته باشد.

حکم پر از ناجوانمردی را به نام خدا صادر می کنید، فرزندان نیک ایران زمین را به زندان می برید، خانواده هایی را چشم انتظار روز ملاقات می گذارید و آنگاه سه دقیقه آن هم به صورت غیر حضوری به آنها وقت می دهید، تنها پشتیبان و همراه خانواده ها را که جوانان شان هستند ایزوله می کنید و لابد انتظار دعای خیر هم دارید!

 

شرمتان باد ای خداوندان قدرت بس کنید

 

بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید

 

آینده ایران روشن است و افق دید عزیزانی که امروز اینچنین زیر جهالت شما تاب می آورند به فرداهای آباد ایران است.

از گردن کشان و بانیان ظلم و بی صفتان تاریخ عبرت گیرید، اگر از ظلم خود برنگردید جایی در فردای زیبای ایران ندارید.

کلام آخر آن که با شما نمی توان از دین و ایمان و انصاف و عدالت سخنی به میان آورد چرا که دیرگاهی است در درون شما به خواب رفته اند؛ شاید کلام آخرِ سیدالشهدا دردی از شما دوا نماید و مروری بر گذشته تاریک خودتان بیاندازید تا از این رهگذر در بند شده ها نیز از تأثیر کلام سید شهیدان بر شما جانی تازه گیرند:


اگر دین نداریم آزادمرد باشید